صحبت دوستانه
این یک مقاله علمی که حاصل یک تحقیق علمی باشد نیست ، بلکه نظرخودم درباره چیزهایی است که تجربه کرده ام و دیده ام و شنیده ام و خوانده ام . یک جور درد دل و صحبت خودمانی . یک نوشته پراکنده و بی نظم. امیدوارم طولانی بودن این نوشته باعث خستگی و کسالت کسی نشود.
در بیشتر موارد ما کارهایی را در مدرسه و دانشگاه انجام میدهیم که نه تنها علاقه ای نداریم ، بلکه گاهی از انها بیزار هستیم. مدرسه و همینطور دانشگاه جامعه ای دروغین و ساختگی هستند که هیچ ارتباطی با دنیای واقعی ندارند. دانش اموزی که هر لحظه انتظار شنیدن صدای زنگ را میکشد، با تمام شدن مدرسه با همه وجودش سعی میکند تجربه ها و اعمال اجباری مدرسه را فراموش کند.
اگر امتیازات مربوط به مدرک تحصیلی از میان برداشته شوند تعداد دانش اموزان به سرعت رو به کاهش میگذارد. همه ما با چشم خود دیده ایم که اکثر دانش اموزان و دانشجویان وهمچنین خودمان ، چگونه و با چه احساسی برای امتحان درس میخوانیم. تنها برای گرفتن نمره و رهایی از شر درسها و پس از تحمل اساتید و معلمان و کلاسها و همکلاسیها و ساعتهای اجباری و درس های بی روح و خشک و احترام گذاشتن های ساختگی و دروغ و ریاکاری و .... در نهایت گرفتن مدرک .
مدارس و به دنبال انها دانشگاه ها خواسته یا ناخواسته با ارائه مدرک و ایجاد امکان جابجایی موقعیت اجتماعی و تسلیم ذره ای از قدرت به تعداد افرادی بیش از اندازه محدود، دامی بزرگ بر سر راه پیشرفت علم و جنبه های مختلف زندگی اجتماعی پهن کرده اند،